افسانه صلیب قرآن در آیه 157سوره نساء مى گوید:«مسیح نه کشته شد و نه به دار رفت بلکه امر بر آنها مشتبه گردید و پنداشتند او را به دار زده اند و یقیناً او را نکشتند!»ولى اناجیل چهارگانه کنونى همگى مساله مصلوب شدن (بدار آویخته شدن ) مسیح (علیه السلام ) و کشته شدن او را ذکر کرده اند، و این موضوع در فصول آخر هر چهار انجیل .
(متى - لوقا - مرقص – یوحنا)
مشروحاً بیان گردیده ، و اعتقاد عمومى مسیحیان امروز نیز بر این مسأله استوار است .
بلکه به یک معنى مساله قتل و مصلوب شدن مسیح ، یکى از مهمترین مسائل زیربناى آئین مسیحیت کنونى را تشکیل مى دهد، چه اینکه مى دانیم مسیحیان کنونى مسیح (علیه السلام ) را پیامبرى که براى هدایت و تربیت و ارشاد خلق آمده باشد نمى دانند، بلکه او را ((فرزند خدا))! و ((یکى از خدایان سه گانه ))! مى دانند که هدف اصلى آمدن او به این جهان فدا شدن و باز خرید گناهان بشر بوده است ، مى گویند: او آمده تا قربانى گناهان ما شود، او بدار آویخته و کشته شد، تا گناهان بشر را بشوید و جهانیان را از مجازات نجات دهد، بنابراین راه نجات را منحصرا در پیوند با مسیح و اعتقاد به این موضوع مى دانند!
به همین دلیل گاهى مسیحیت را مذهب ((نجات )) یا ((فداء)) مى نامند و مسیح را ((ناجى )) و ((فادى )) لقب مى دهند، و اینکه مى بینیم مسیحیان روى مساله صلیب فوق العاده تکیه مى کنند و شعارشان ((صلیب )) است از همین نقطه نظر مى باشد.
این بود خلاصه اى از عقیده مسیحیان درباره سرنوشت حضرت مسیح (علیه السلام )
ولى هیچیک از مسلمانان در بطلان این عقیده تردید ندارند، زیرا:
اولا: مسیح (علیه السلام ) پیامبرى همچون سایر پیامبران خدا بود، نه خدا بود و نه فرزند خدا، خداوند یکتا و یگانه است و شبیه و نظیر و مثل و مانند و همسر و فرزند ندارد.
ثانیا: ((فداء)) و قربانى گناهان دیگران شدن مطلبى کاملا غیرمنطقى است هر کس در گرو اعمال خویش است و راه نجات نیز تنها ایمان و عمل صالح خود انسان است .
ثالثا: عقیده ((فدا)) گناهکار پرور و تشویق کننده به فساد و تباهى و آلودگى است .
و اگر مى بینیم قرآن مخصوصا روى مساله مصلوب نشدن مسیح(ع ) تکیه کرده است ، با اینکه ظاهرا موضوع ساده اى به نظر مى رسد به خاطر همین است که عقیده خرافى فداء و بازخرید گناهان امت را به شدت بکوبد مسیحیان را از این عقیده خرافى باز دارد تا نجات را در گرو اعمال خویش ببینند، نه درپناه بردن بصلیب .
رابعا: قرائنى در دست است که مساله مصلوب شدن عیسى (علیه السلام ) را تضعیف مى کند.
1 - مى دانیم اناجیل چهارگانه کنونى که گواهى به مصلوب شدن عیسى (علیه السلام ) مى دهند همگى سالها بعد از مسیح (علیه السلام (بوسیله شاگردان و یا شاگردان شاگردان او نوشته شده اند و این سخنى است که مورخان مسیحى به آن معترفند. و نیز مى دانیم که شاگردان مسیح (علیه السلام ) به هنگام حمله دشمنان به او فرار کردند، و اناجیل نیز گواه بر این مطلب مى باشد بنابراین مساله مصلوب شدن عیسى (علیه السلام ) را از افواه مردم گرفته اند و همانطور که بعداً اشاره خواهیم کرد، اوضاع و احوال چنان پیش آمد که موقعیت براى اشتباه کردن شخص دیگرى بجاى مسیح (علیه السلام ) آماده گشت .
2 - عامل دیگر که اشتباه شدن عیسى را به شخص دیگر امکان پذیر مى کند این است که کسانى که براى دستگیر ساختن حضرت عیسى به باغ (جستیمانى در خارج شهر رفته بودند، گروهى از لشکریان رومى بودند که در اردوگاهها مشغول وظائف لشکرى بودند، این گروه نه یهودیان را مى شناختند و نه آداب و زبان و رسوم آنها را مى دانستند و نه شاگردان عیسى را از استادشان تشخیص مى دادند.
3 - اناجیل مى گوید: حمله به محل عیسى (علیه السلام ) شبانه انجام یافت و چه آسان است که در این گیر و دار شخص مورد نظر فرار کند و دیگرى بجاى او گرفتار شود.
4 - از نوشته همه اناجیل استفاده مى شود که شخص گرفتار در حضور پیلاطس رومى در بیت المقدس سکوت اختیار کرد و کمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت ، و از خود دفاع کرد، بسیار بعید به نظر مى رسد که عیسى (علیه السلام ) خود را در خطر ببیند و با آن بیان رسا و گویاى خود و با شجاعت و شهامت خاصى که داشت از خود دفاع نکرده باشد آیا جاى این احتمال نیست که دیگرى (به احتمال قوى یهوداى اسخریوطى که به مسیح (علیه السلام ) خیانت کرد و نقش جاسوس را ایفا نمود و مى گویند شباهت کاملى به مسیح (علیه السلام ) داشت ) به جاى او دستگیر شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته که حتى نتوانسته است از خود دفاع کند و سخنى بگوید - به خصوص اینکه در اناجیل مى خوانیم(یهوداى اسخریوطى )) بعد از این واقعه دیگر دیده نشد و طبق گفته اناجیل انتحار کرد!
5 - همانطور که گفتیم : شاگردان مسیح (علیه السلام ) به هنگام احساس خطر، طبق شهادت اناجیل ، فرار کردند، و طبعا دوستان دیگر هم در آن روز مخفى شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند، بنابراین شخص دستگیر شده در حلقه محاصره نظامیان رومى بوده و هیچیک از دوستان او اطراف او نبودند، به این ترتیب چه جاى تعجب که اشتباهى واقع شده باشد.
6 - در اناجیل مى خوانیم که شخص محکوم بر چوبه دار از خدا شکایت کرد که چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن براى قتل سپرده است ! اگر مسیح (علیه السلام ) براى این به دنیا آمده که بدار آویخته شود و قربانى گناهان بشر گردد چنین سخن ناروائى از او به هیچ وجه درست نبوده است ، این جمله به خوبى نشان مى دهد که شخص مصلوب آدم ضعیف و ترسو و ناتوانى بوده است که صدور چنین سخنى از او امکانپذیر بوده است ، و او نمى تواند مسیح باشد.
7 -بعضى از اناجیل موجود (غیر از اناجیل چهارگانه مورد قبول مسیحیان) مانند انجیل برنابا رسما مصلوب شدن عیسى (علیه السلام ) را نفى کرده و نیز بعضى از فرق مسیحى در مصلوب شدن عیسى (علیه السلام ) تردید کرده اند و حتى بعضى از محققان معتقد بوجود دو عیسى در تاریخ شده اند: یکى عیساى مصلوب و دیگرى عیساى غیر مصلوب که میان آن دو پانصد سال فاصله بوده است !.
مجموع آنچه در بالا گفته شد قرائنى است که گفته قرآن را در مورد اشتباه در قتل و صلب مسیح روشن مى سازد.
«تفسیر نمونه جلد 4»